آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
ساحل دل
برچسب:, :: :: نويسنده : saheledel
پنهان نگاهم میکند، چشمی و صد ناز ! پنهان نگاهش می کنم، می خوانمش باز .
خورشید خندان لبش با می هم آغوش مهتاب تابان رخش با گل هم آواز .
می خواهدم، پیداست از طرز نگاهش ! دزدیده دیدن های او می گویدم راز !
می خواهدم، وز شوق این احساس جان بخش، ذرات من پیوسته در رقصند و پرواز...!
می خواهمت، ای باغ لبریز از ترانه! می خوانمت در اشک و آواز شبانه .
می بینمت در تار و پود سینه، در دل چون هرم آتش می کشی در من زبانه!
می آرمت از لابه لای جان به دفتر! تا در سرود من بمانی جاودانه!
می جویمت در آسمان، در برگ، در آب! می پرسمت از قله های بی نشانه!
با یاد تو، سرگشته در کوهم همیشه. آمیزه ای از شوق و اندوهم همیشه.
می خواهمت، ای با تو شیرین زندگانی ! ای دست هایت ساقه های مهربانی!
ای هستی ام را کرده چشمان تو تاراج، بخشیده بار دیگرم شور جوانی!
ای برده، چشمانت مرا از ظلمت خاک، تا روشنی های بلند آسمانی.
پیش تو، خاموشم اگر، بر من نگیری چشم تو میداند زبان بی زبانی.
می خواهمت، ای خوشتر از صبح بهاران ! ای چشمهایت عشق را آیینه داران !
ای کاش می گفتی چه می خواهد دل تو از این دل آواره در اندوه زاران !
عشق تو، خوش می پرورد در جان پر درد شعری که ماند جاودان در روزگاران.
ساقی، به فریادم برس، غم پرپرم کرد ! چشمان او، چشمان او خاکسترم کرد! ... دیگر، گل خورشید، از سرخی به زردی ست. غم، در نگاه آسمان لاجوردی است . با یاد چشمش مانده ام تنهای تنها، تنها خدا داند که تنهایی چه دردی است ! نظرات شما عزیزان:
|
|||||||||||||||||
|